اصلاحات بر روی دو راهی مرگ
سلام بر سرو که سبز بودن را به ما آموخت ... از من پرسیدند اصلاح طلبی یا اصولگرا من در جواب گفتم اصلاحطلب سابق ام می خواهم به این موضوع بپردازم که شاید یک اصلاح طلبی این موضوع را بخواند و هوشیار شود ...
در دوم خرداد 1376 اتفاقی افتاد، کسی به ریاست جمهور توسط مردم انتخاب شد که از جناح جدیدی بود و تا به امروز چنین شخصی که از جناحی غیر از جناح هوادار حکومت(اصولگرایان) به این مقام دست پیدا نمی کند، جناحی جدید با هدف مدرنیسم یا همان رنسانس در ایران
این روز مبدا اتفاقی زیبا و جالب در تاریخ ایران است، شروع نهضت اصلاح طلبی که بیست سال بیشتر طول نکشید ، نهضتی که هواداران بسیار زیادی از دل مردم، پیر و جوان، کهنسال تا روشنفکر همه را با خود در دل خود داشت که حالا که این نهضت نابود گشته این هواداران نمی خواهند این حقیقت را قبول کنند، حقیقتی تلخ ولی درست
می خواهم به این مطلب به پردازم
رفرمیسم یعنی اصلاح طلبی بنیادی با صندوق رای؛
از آنجا بود که در سال 57 که حکومت جدید ایران به قدرت رسید همگان منتظر حکومتی با نام حکومت فدرال بودند ولی جنبش انقلابی ایران که اکثریت رهبرانش از رهبران دینی بودند با اینکه انتقادات زیادی وجود داشت ولی بر تصمیم خود ایستادند و نوع حکومت را حکومت دینی انتخاب کردند که ایران مانند 1400 سال پیش، باز حکومت دینی را تجربه کند حکومتی که ارث به جا مانده اعراب در ایران بود (در نقد این نوع حکومت دکتر علی شریعتی در مقاله مذهب علیه مذهب توضیح کامل را می دهند که بنده کسی نیستم که بتوانم چیزی به این مقاله اضافه کنم)
در حکومت های دینی ما چیزی به نام سیاست نداریم چون آن دین است که قانون تعیین می کند و آن دین است که حکومت می کند، برای همین جنبش های تفکری به نام جناح در این کشور ها می توانند جای احزاب را پر کنند و این جناح ها دو دسته اند یکی موافق حکومت و دیگری مخالف که امری مشخص است
اگر بخواهیم به طور خلاصه توضیح دهیم باید این چنین بگوییم : ایران از شروع حکومت جدید تا سال 76 هیچ جناحی به غیر از جناح هوادار حکومت نداشت و اگر هم جناح هایی می خواستند اعلام موجودیت کنند به شدت بر خورد می شدند مثل مجاهدین خلق و جدایی طلبان کرد و ترک و سیستان و روشنفکران و نهضت آزادی و ..
مبدا سیر تحولی ایران همان مبدا شروع جناح اصلاحات در ایران است، سوالی مانده که چرا این جنبش تفکری مانند جنبش های دیگر سرکوب نشد؟
جوابش را خیلی واضح بیان می کنم، این جنبش با جنبش های دیگر متفاوت بود، ریشه در قبل از انقلاب داشت(علی شریعتی، طالقانی، بازرگان، چمران، امام موسی صدر، مصدق کبیر)
چیز مهمتر هم بود اینکه این تفکر از طرف شخص دوم حکومت یعنی هاشمی کبیر بیان شد و زمینه سازی شد و چون محبوبیت مرحوم هاشمی کبیر به شدت بالا بود و مردم ایشان را عاشقانه دوست داشتند با جان و دل این تفکر را پذیرفتند ولی با مطرح شدن اصلاحات توسط دکتر محمد خاتمی خود هاشمی هم همه جانبه از این تفکر حمایت کرد و این شروع حلقه اصلی اصلاحات بود
حلقه متشکل از هاشمی کبیر، موسوی مقتدر، دکتر خاتمی و بازرگان حکیم البته بازرگان حضور سایه داشت؛ قدرت هاشمی و محبوبیت موسوی، مدیریت خاتمی و کاردانی بازرگان این حلقه را خاص می کرد اما از نظر من وقتی یک مربعی تشکیل می شود در وسط آن دایره ضلع دیگر و مهم دیگری هم وجود دارد به نام مردم که این حلقه ضلع پنجم را به خوبی داشت که اثباتش در جنبش سبز و تظاهرات 88 است سوالی دیگر به وجود می آید که چگونه این تشکیلات فقط 20 سال به طول انجامید و بعد از بین رفت؟
من به شما می گویم: اصلاحات در سال 88 یک قمار بزرگی کرد آنهم زدن تیر آخر بود که با برنامه ای جامع و کامل آمده لحظه موعود یعنی انتخاب میرحسین بود، ریاست یکی دیگه از اعضای حلقه، اینکار قبلا سه بار جواب داده بود و به احتمال زیاد این بار هم جواب می داد، یکی از اهداف جدید حلقه در ریاست مهندس موسوی تعقیر نوع حکومت به جمهوری فدرال بود که به احتمال 100 در 100 بعد انتخاب مهندس اتفاق می افتاد آنهم با محبوبیت بسیار زیاد مهندس موسوی در بین مردم حتی در دل رهبر ایران علی خامنه ای
اما در سمت هواداران حکومت به اختصار اصولگرایان هم نفاق زیادی در هواداران مهندس احمدی نژاد و هواداران علی خامنه ای افتاد که فرصتی خوبی را برای اصلاحات آماده کرده بود
علی خامنه ای با مشاوره از مشاورانش از این برنامه با خبر می شود و به فرماندگان سپاه دستور می دهد که کاری با اینها کنند که در تاریخ با هیچ بشری نکردند
88 به آشکار در انتخابات تقلب می شود و اتفاقات آن دوره که انقدر اسفناک است که حتی نمی خواهم بیان کنم فقط می توانم به اختصار بگویم با میرحیسن و جنبش سبز چه کردند
آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند
همه چیز آماده اعدام میرحسین بود، اعدام یکی از اصلی ترین افراد مربع !! با حذف شدن میرحسین دو ضلع اصلی مربع پنچ ضلعی ما می شکنند یکی مهندس و دیگری مردم ولی انگار فکر دیگری در سر سران حکومت است حذف هاشمی حصر موسوی و ممنوع الصحبتی خاتمی!! و نابودی مردم (هواداران جنبش سبز)!!! همه چیز به واقعیت می پیوندد
هاشمی کم کم حذف می شود و در آخر به شکل مشکوکی کشته می شود
خاتمی ممنوع الصحبت می شود و به الجبار حصر خانگی می شود
موسوی حصر خانگی حتی کروبی که نقش سایه برای میرحسین بود هم حصر می شود
حلقه نابود شد ....
حلقه ای به ارزش ایران ... اه از این ناجوانمردانگی ...
اگر حلقه اصلی یک جنبش نابود شود دیگر چیزی جز مترسک این جنبش نمی ماند، در اصلاحات هم چیزی جز یک سری مترسک نمانده
اصلاحات بعد از 88 تمام شده بود ولی به یکباره اتفاقی پیش می آید، امیدی به اردوی جناح اصلاحات می آید به نام تدبیر و امید، شخصی بسیار نزدیک به راست گرایان که تازه از حقیقت با خبر شده و وارد جنبش اصلاحات شده به نام دکتر حسن روحانی؛ به نظر میرسد روحانی شیفته مرحوم هاشمی شده او سابقه همکاری با هاشمی را هم دارد در مذاکرات با صدام حسین،
با زیرکی خاصی روحانی از شورای نگهبان ضد اصلاحات رای مثبت می گیرد شادی بار دگر به اردوی اصلاحات می آید، حلقه بار دگر تشکیل می شود: هاشمی کبیر، دکتر روحانی، ناطق نوری، دکتر محمد خاتمی
اولین هدف پر کردن خزانه دولت است با مذاکره با غرب تاکتیک زیبا که دست راست گرایان را از حکومت قطع می کند اردوی هواداران حکومت به جوش می آید ، فتوا ها صادر می شود و... که در بخشی دیگر به نام برجام توضیح خواهم داد
بهترین راهکار برای نابودی اصلاحات حذف یک ضلع دیگر است عین قبلی
نوبتی هم باشد نوبت مرحوم هاشمی کبیر است، حذف هاشمی گران است ولی می ارزد {درباره مشکوک بودن مرگ و حذف هاشمی بعدا توضیح خواهم داد}
هاشمی حذف می شود
در کنارش برای مهار خاتمی که خاتمی را حصر می کنند تا طغیان نکند چون هرچه نباشد هاشمی پدر جنبش اصلاحات ایران است، دوباره حلقه به هم میریزد ولی موفقیت های روحانی پایانی ندارد، در جایی که امثال تاجزاده اصلاحات را به عقب نشینی دعوت می کنند خاتمی تصمیمی متفاوت می گیرد که منجر به مرگ اصلاحات می شود، طرح حرکت به جلو
از طرفی دکتر خاتمی حق دارد، روحانی کسی نبود که از کنارش بتوان راحت گذشت او فرق دارد طرفدار دارد هوادار دارد، ولی خاتمی نفهمید این راست گرایان بسیار خطرناک اند کسانی که دوبار رسما حلقه را نابود کردن، آزادی بیان نمی دهند و ...؛ روحانی بار دگر انتخاب می شود انتخابی اشتباه
حالا چرا انتخاب دوباره روحانی غلط بود؟؟
درست است روحانی بار اول با موفقیت بسیار دوره ریاست را به پایان می رساند، برای اینکه متوجه شویم روحانی چرا نباید در دوره دوم انتخاب می شد باید فعل منفی را برسی کنیم؛ روحانی اگر با این همه موفقیت در اوج خداحافظی می کرد چه می شد؟؟ جواب همین سوال می تواند این موضوع را به روشنی بیان کند
لژیونر ها (فوتبالیست های معروف) در اوج خداحافظی می کنند تا حصرت آنها بر دل هوادارانشان بماند تا در تاریخ فراموش نشوند در سیاست هم همان است اما اگر یک فوتبالیست معروف مثل مسی در سالی خداحافظی کند که مرد سال اروپا شده یا در سالی خداحافظی کند که نتواند حتی یک گل در اون فصل بزند و رغیب هایش هم خوب عمل کنند؟ خوب معلوم است نظر ما هم بر روحانی همان خداحافظی در اوج بود ، اما انتخاب غلط رهبر اصلاحات(دکتر محمد خاتمی) و تصمیم بی جای شورای سیاست گذاری اصلاحات منجر به نابودی جنبش تفکری اصلاحات ایران شده
البته حلقه روشنفکران به سرپرستی مصطفی تاجزاده از همان نابودی اول حلقه فرماندهی، ایراد های بزرگی به روند حرکت اصلاحات گرفتند و کم کم خود را از اصلاحات در حال جدا کردن اند به عبارت ساده بعد از شکست مهندس موسوی حلقه روشنفکران متوجه انحرافات یا راه های غلط جنبش شد اما باز به اردوی امید(روحانی) فرصتی می دهند شانس خود را امتحان می کنند و جوابش را هم خیلی خوب می گیرند ولی بعد از نابودی دوم حلقه دوباره نا امیدی روشنفکران را در بر می گیرد و باز ساز جدایی می زنند (درباره روشنفکران بحث ها خواهم کرد)
از بدشانسی روحانی شخصی در ایالات متحده به ریاست می رسد که جهان لقب دیوانه زنجیری به او می دهند و او نیامده دل هواداران حکومت را شاد می کند و اصلاحات را نابود؛ دونالد ترامپ از برجام خارج می شود و اقتصاد ایران که قرار بود 92 نابود شود به کل نابود می شود و لشگر منسجم اصولگرایان با قدرتی عظیم به روحانی حمله می کنند حمله ای سنگین که آبرویی برای روحانی نمی گذارند؛ تمام فضا را سم پاشی می کنند و نا خداگاه قدرت را به دست می گیرند و این است که اصلاحات به پایان راه خود رسیده و راهی جز تعقیر رویه خود ندارد حالا رویه ملجق شدن به حکومت است یا ره قول روشنفکران کار را یکسره کنند و رویکرد سوسیالیسمِ انقلابی
تمام ؛ تمام تحلیل ها تا اینجاست و ادامه پیدا نمی کند و من هم به رسم ادامه دادن به این روش فعلا چیزی به ادامه اضافه نمی کنم چرا گه نمی خواهم آینده خود و وبلاگم را یک شبه به باد دهم، شاید آینده نظرم را تعقیر دهد، یا باید با روشنفکران باشیم و از اصلاحات جدا شویم یا اینکه با حلقه اصلی باشیم و تکان نخوریم و به مانیم و به پوسیم و بمیریم
و این تحلیل هم تمام شد و با ما همراه باشید تا حقایقی را بفهمید
خدایا چنین کن سر انجام کار تو خوشنود باشی ما رستگار
اقامت بلغارستان
پارس لیموزین
خریدار کاغذ باطله
تبلیغات رایگان در گوگلتجهیزات پزشکی تهران فروش مواد شیمیایی خرید ضایعات آهن تهران سود پرک خرید دستکش لاتکس سایت تبلیغات رایگان ثبت آگهی رایگان در گوگل فروش اسید استیک اسید بوریک فروش سوله سگ پاپی